آنچه بر من گذشت

زندگینامه‌ی من ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

آنچه بر من گذشت

زندگینامه‌ی من ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

آنچه بر من گذشت 20

پست 20 : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. قسمت بیستم. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت»، باید سه نکتۀ دیگر را بازگو کنم که نحوه و چگونگی دوست شدن با چهار دوست قدیمی ام است:

یکی این که در دبستان برای نخستیم بار با جیرۀ غذایی که به دانش آموزان می دادند، آشنا شدیم. کالاهایی که در عمرمان هنوز آن را ندیده بودیم. مانند: موز، پنیر زرد هلندی، سیب سرخ لبنانی و سیب زرد فرانسوی، انگورهای وارداتی، کیک و ... . که میان زنگ های دوم و سوم به ما می دادند. که من گاه، آن را برای مرحوم مادرم _که مریض احوال بود_ به خانه می بردم.

چون مرحوم پدرم در آن ایام، از صبح تا غروب به منزل مرحومه عمه ام (حاجیه رضیه) می رفت و در دعانویسی کمک کارِ مرحوم حاج آقا علی شفیعی می شد، و پسرعمه ام آق باقر، هم سنّ و سالم بود و آق صادق نزدیک به هم سن و سالی مان، من هم با انگیزه و شوق در ساعات غیرمدرسه و تابستان ها در خونه ی عمه ام سیدمحله ی دارابکلا، حاضر می شدم و هم بازی می کردیم و هم کمک کار می شدم.

همین موجب شد تا با آن محیط و بچه های آن کوچه و محلّه ی سیدمله آشنا و بعضاً مأنوس گردم. مانند: آق باقر، سیدعسکری شفیعی (که همیشه با هم به انبوه مهمانانی که برای دعا، به خانه ی عمه ام می آمدند، در پذیرایی ناهار و صبحانه و چای شرکت داشتیم و مددرسان عمه ی مان بودیم)، سیدعلی اصغر (که اغلب آنجا می آمد و همبازی شده بودیم و ناهار می خوردیم) و دیگران. (عکس زیر نمونه ای از آن روزگارمان است.

در همین سال ها (منتهی به 55 و 56) روانشاد یوسف رزاقی هم، که اغلب در شهر نکا  پیش عمویش زندگی و کار می کرد، به دارابکلا بازگشت و با او هم، در محیط حیاط وسیع منزلشان که محل بازی محله ی ما در حموم پیش بود، آشنا و کم کم رفیق شدم.

اینجا لازم است بگویم که روانشاد یوسف از خاندان مرحوم حاج محمدعلی ده صوفیانی (پدر مرحوم حسینعلی رزاقی؛ پدر یوسف) است. که در محلۀ مان، مشهور بود به دائی ممدلی.

او که از «ده صوفیان» استان سمنان (نزدیک فولادمحله و شهمیرزاد) به دارابکلا کوچ کرده بود، مردی مؤمن، سخی و دایم الذّکر و مهربان بود. بطوری که ما همیشه او را می دیدیم که در حین راه رفتن از کوچه ها، نمازمستحبی می خوانَد. خدا هر سه را غریق رحمت و مغفرت کناد.



این عکس از آلبوم شخصی ام، مربوط است به همان سالها. سال 1354. از راست: سید علی اصغر شفیعی دارابی. سید عسکری شفیعی دارابی. آق باقر شفیعی دارابی (پسرعمه ام) و نشسته: دامنه. حیاط منزل مرحوم سید اسدالله شفیعی دارابی (پدرشهید سیدجواد شفیعی. سید ملۀ دارابکلا. به گمانم عکاس: شهید حجة الاسلام سیدجواد باشد با دوربین خودکار آق باقر

نظرات 1 + ارسال نظر
nafas 25 بهمن 1395 ساعت 11:30 http://beest20.ml/

سایت متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم افتخار میدین پیش منم بیاین خیلی ممنون
56168

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد