-
خاطرهی سیاسی دامنه و محمد لاری
19 مهر 1402 11:24
کشفِ رمز خالصسازی!!! نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام. حجت الاسلام آقای رسول منتجبنیا یک سری حرفهایی زده که در ذیل آن، منم یک خاطرهی خاص میگویم تا ببینیم واقعا" سیاسیون راست میگویند!! او تقریبا" حرفش این طوری گرد میشود: "خالصسازی، نوعی براندازی است... ریشهی این گروه، انجمن حجتیه است که امروز...
-
جوانی >> میانسالی >>> و حالا کهنسالی من >>>>
26 مرداد 1402 09:31
> میانسالی >>> و حالا کهنسالی من >>>> به نام خدا. سلام. یکم: در جوانی خدا مرا (بخوانید مثل و مانندِ منِ جوانهای این این مرز و بوم را) در بوتهی آزمون بُرد؛ تا آبدیدهها از آفتزدهها تفریق شوند (بخوانید معلوم گردند) یعنی جنگ. و شدند. چون غیرت داشتیم از وجدان، و نیز تبعیت میورزیدیم از مرحوم امام، پس جوانی را میشود...
-
خاطرهی جبهه: سلمانی صلواتی جبهه
10 آبان 1401 11:29
به قلم دامنه: خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۶ ) به نام خدا. سلام. سلمانی صلواتی جبهه ازجمله جاهای قشنگی بود که رزمنده وقتی روی صندلی چوبی آن -که از صندوق مهمّات ساخته میشد- مینشست هم خاشخاشیاش میآمد و هم لذت یک آسایش نیمساعته در نتیجهی چندین روز خستگی را میچشید. پیش ما اما این حاج عباسعلی قلیزاده بود که...
-
نحوهی شهادت نعمتالله یاری جویباری
27 مهر 1401 11:29
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خاطرات جبهه: به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۰۵ ) در اوج سختیهای نبرد در تابستان ۱۳۶۱ با سه گروهک وطنفروش کومله، دموکرات و رزگاری به انضمام متجاوزان بعثی در روستای بوریدر و چشمیدر مریوان در سمت پایگلان و بیساران، نعمتالله یاری جویباری همهروزه با نغمهی خوشاِلحانش "شهید وطن، افتخار...
-
خاطرهام از بازگشت از جبهه
10 اردیبهشت 1401 11:32
به چه تکیه کنیم؟! ( قسمت ۱۰۲ ) به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. پس از چندی، از هفتتپه تسویهحساب کردیم؛ چون عملیات والفجر ۸ به نفع رزمندگان تثبیت شده بود. هنگام تسویهحساب، ارزیاب گردان ادوات -که رزمندهای زیرک و مبادی به آداب بود- از ما سه تا (شاید هم از بقیهی دارابکلاییهای اعزامی که من خبر ندارم) خواست به علت...
-
زندگینامهی من ۸۵
18 مهر 1400 15:38
خاطرهی دامنه : به نام خدا. سلام. سه اتاق داشتیم که با طرح دخانیات و با سقفی بلند ساخته شده بود تا شقّههای توتون به پِلور آن آویزان شود. وسطی کُرسی داشت و دو تا کناری، یکی میهمانی بود و همیشه بسته و دیگری تقریباً شبیه انباری. نوروز که میآمد پدر هر سال ما را از روستای دارابکلا به زیارت میبُرد. روستای ما درست در دو...
-
زندگینامهی من ۸۴
12 مهر 1400 21:46
به قلم دامنه: خاطرهی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آنهم در قلهها و شیارها و شکافهای دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخیهای ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شبهای تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیدهی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین...
-
زندگینامهی من ۸۳
2 خرداد 1400 21:42
به قلم دامنه: به نام خدا. امروز، روز رحلت پیامبر ص و شهادت امام حسن مجتبی ع است. یاد ایامی افتادم که به حکم حدیث نبویِ «اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ» با مرکز پژوهش و دوستانی وصل شدم که عمرم در آن قطعهی زندگیام هدر نرفت. و حس میکردم دارم این شعر منسوب به حکیم فردوسی را در درونم حکّ میکنم و...
-
زندگینامهی من ۸۲
19 اردیبهشت 1400 21:31
به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی زمستان ۴۲ به دنیا آمدم ... از آن سال تا امسال تابستان ۹۹، فقط دو سه سال آغاز زندگیام -که در قنداق و گهواره بودم و از پستان، شیر میمکیدم- از محرّم و امام حسین (ع) درک و حسّی نداشتم. شاید -و لابُد- همان دو سه سال هم، مادرم روح و روانِ مرا با رسیدنِ محرّمها، با بُردن به مجالس روضه و...
-
زندگینامهی من ۸۱
15 فروردین 1400 21:28
به قلم دامنه: به نام خدا. در یڪ شیارِ تند و خشن پنهان شده بودیم. میدانستیم به ڪجا بُرده میشویم تا نه فقط بَردهی اَغیار نشویم ڪه بَرنده و بُرّنده شویم. تنها پناه ما شاخههای پُرپُشت بلوط (=موزیدار) بود ڪه در سایهی آن نمیگذاشتم در گرمای تیرماه تابستان -ڪه طاقت از انسان میرُبود- گرمازده و هلاڪ شویم. وقتی در استتار...
-
آنچه بر من گذشت 80
21 اردیبهشت 1399 18:51
زندگینامهی دامنه. قسمت 80 . به نام خدا. معمولاً در زادگاهام دارابڪلا، آن گاه ڪه جوان بودم اگر ڪسی در طول روز به «تڪیهپیش» یڪ سری نمیزد و دوری، انگاری آن روز را غائب بود و دمَق. حتی ممڪن بود دیگری بگوید امروز از فلانی خبری نیست؛ نیامد تڪیهپیش. این در حالی بود، ڪه زنان و دختران محل، وقتی از تڪیهپیش میگذشتند از...
-
آنچه بر من گذشت 79
19 فروردین 1399 18:48
قسمت 79 : به نام خدا. الان قد ڪشیدم! آنزمان ڪه در حالِ قدڪشیدن! بودم، حاشیه را زودتر از متن پی میجُستم. اینطور: تَهمقالهی هفتهنامهی «گُلآقا» را -ڪه در آخر مجله چاپ میشد_ جلوتر از همهجای این نشریه میخواندم ڪه زودتر بدانم مرحوم ڪیومرث صابری فومنی چه میگوید. ستون «دریچه»ی آقای جلال رفیع در «اطلاعات» را زودتر...
-
خاطرات من در نوجوانی
26 آبان 1398 10:01
به قلم دامنه. به نام خدا. نوجوان که بودم، در روستایمان دارابکلا، خیلیزیاد «درویش» (به معنی گدا نه آن دراویش مذهبی) میدیدم؛ با تیپهای گونهگون و از بلاد گوناگون؛ بهویژه از دیار خُراسون. درست یادمه، والدین خدابیامرزم، به ما تأکید میکردند درویش هر وقت در زد، حتماً « خِر » بدین. خِر، همان خیرات به زبان محلیست. که...
-
خاطراتم در اولین روزهای اشتغال
26 مهر 1398 10:02
به قلم دامنه. به نام خدا. پاسخم به بحث ۱۲۹ . قسمت اول. با سلام و سپاس از پرسشگر محترم این بحث، که این موضوع قشنگ و دلکش و خاطرهانگیز را پیش کشیدند. من ممکن است برای این بحث، چند پاسخ بنویسم؛ زیرا طی سی سال اشتغال، در چند شهر و چند استان کار کردم. اینک توصیف اولین محیط و مسیر محلِ کارم: سال: ۱۳۶۴ محل: دودانگه موضوع:...
-
خاطرات من در کودکی
26 شهریور 1398 10:05
به قلم دامنه : حمام، کَلوش، تکیه . پردۀ اول: به نام خدا. سلام. در کودکی پولی نداشتم تا اسباببازی بخرم. بالاترین بازی من، بازی با خاک بود و نیز لاستیک کهنهی ماشین، ساختِ بارکشِ حلَبی، لِینگهبازی، تیلبازی و الماسدَلماس. زیباترین بازی من حُباببازی بود که وقتی به حمّام بُرده میشدیم، تا نوبت من برسد که پدرم بر تنم،...
-
آنچه بر من گذشت 78
3 آبان 1397 11:34
زندگینامۀ من قسمت 78. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در پژوهشگاه، علاوه بر نوشتنِ اندیشه های سیاسی «سنت آگوستین» و «توماس آکویناس»، پنج پژوهش دیگر نیز در همان دهۀ هفتاد نوشته بودم که عبارت اند از: فلسفۀ سیاسی نیکولو ماکیاوللی، فلسفۀ سیاسی جان لاک، فلسفۀ سیاسی هگل، فلسفۀ سیاسی شهید مطهری، سیاست غرب در قرون جدید. که همۀ را...
-
آنچه بر من گذشت 77
22 مهر 1397 19:37
زندگینامۀ من قسمت 77. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در پژوهشگاه مطالعات و تحقیقات اسلامی قم در گروه بررسی تجدّد و نوگرایی پیوستم. به من، پژوهش اندیشه های سیاسی قرون وسطی (400 تا 1400 میلادی) واگذار شد. شروع کردم به شناسایی و جمع آوری منابع اولیه. هم در خود پژوهشگاه _که از کتابخانۀ غنی برخوردار بود_ هم از کتابخانۀ شخصی...
-
آنچه بر من گذشت 76
10 مهر 1397 10:46
زندگینامه من پست 6737 . قسمت 76. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. به محض حضور در پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام در سال 1373، ابتدا در یک جلسۀ مصاحبۀ مفصّل خصوصی، مورد ارزیابی علمی قرار گرفتم. مصاحبه گر، یک روحانی خوش مَشرب و مسلّط به علوم سیاسی (=هم رشتۀ دانشگاهی من) و تاریخ معاصر ایران (=موضوع مطالعاتی مورد علاقۀ من) بود. در...
-
آنچه بر من گذشت 75
18 شهریور 1397 07:07
زندگینامه من پست 6705 . قسمت 75. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. گفتم که فقر احاطه ام کرده بود. گاه از تهران برنمی گشتم قم؛ منزل. و گاه از قم نمی رفتم تهران؛ دانشگاه. کرایه می خواست؛ که من نداشتم. روزهایی پیش می آمد که با جیب خالی با یک همدوره ایی روحانی ام می رفتم میدان 72 تن قم، به امید این که او شاید کرایه داشته باشد و...
-
آنچه بر من گذشت 74
10 مرداد 1397 07:17
زندگینامۀ من پست 6629. آنچه بر من گذشت. قسمت 74. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. حالا _که زمستان سرد 1371 است_ یک روستایی _یعنی من_ به علت بازمانده شدن از تحصیل، به دلیل جنگ و بی علاقگی به درس و نیز اشتغال، وارد محیطی شده، که مدرن ترین دانشگاه ایران است _دانشگاه تهران_ و مرکز جنبش دانشجویی و روشنفکری را به چشم خود می بیند....
-
آنچه بر من گذشت 73
5 مرداد 1397 08:30
زندگینامۀ من پست 6606. آنچه بر من گذشت. قسمت 73. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. وقتی سال 1371 وارد دانشگاه تهران شدم، حداقل از چهار اتفاق که بر من رخ می داد و استمرار می داشت، خرسند بودم و نالان. و از سه مسأله دلگیر می شدم و ناآرام. اتفاقات اینها بود: 1- محیط دانشگاه را بسیار جنب و جوش آور می یافتم، که نسبت به مدیریت...
-
آنچه بر من گذشت 72
22 تیر 1397 08:08
زندگینامۀ دامنه پست 6568. آنچه بر من گذشت. قسمت 72. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شبِ پیش از حرکت مان به قم، یک شب اخوی ام شیخ وحدت _که در نزدیکی ما شهر گرگان مقیم بودند و در حوزۀ علمیۀ نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس می نمودند_ به دارابکلا آمده بودند پیش والد و والده ی مان. کلیدِ منزلش در قم را به من دادند و گفتند...
-
آنچه بر من گذشت 71
14 تیر 1397 06:56
زندگینامۀ من پست 6528. آنچه بر من گذشت. قسمت 71. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. با آن که خودم را یک نیروی پُرجهندۀ سیاسی می دانستم و از مسائل مملکت و جامعه و اوضاع اندیشه ای دهۀ شصت، بی خبر و بی توجه نبودم؛ اما چارچوب شغلی ام را به مُرّ قانون و فرمان تحذیری امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ دقیقاً رعایت می کردم و هیچ...
-
آنچه بر من گذشت 70
9 خرداد 1397 16:47
زندگینامۀ من قسمت 70. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شیخ وحدت گفت: تعطیل کنید. جلسات را بگذارید کنار. حتی نشست های قرآن را. اگر فکر می کنید ترک کردن جلسات قرآن، گناه دارد، من گردن می گیرم. شما الان بچسبید به درس و تکمیل تحصیلات. حال که جنگ تمام شد، زمان، زمان درس است و تقویت سطح دانش. آن شب برق هم رفته بود و پروانه ای دور...
-
آنچه بر من گذشت 70
9 خرداد 1397 16:41
زندگینامۀ من قسمت 70. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شیخ وحدت گفت: تعطیل کنید. جلسات را بگذارید کنار. حتی نشست های قرآن را. اگر فکر می کنید ترک کردن جلسات قرآن، گناه دارد، من گردن می گیرم. شما الان بچسبید به درس و تکمیل تحصیلات. حال که جنگ تمام شد، زمان، زمان درس است و تقویت سطح دانش. آن شب برق هم رفته بود و پروانه ای دور...
-
آنچه بر من گذشت 69
8 خرداد 1397 03:13
مسائل سال 1368 قسمت 69 . به نام خدای آفرینندۀ آدمی. سال 1368 سه رویداد برای من ملموس تر از رخدادهای دیگر زندگی ام بود: یکی ، قضیۀ «برکنارکردن» مرحوم آیت الله العظمی منتظری از قائم مقام رهبری؛ دیگری ، رحلت امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ و سومی جرقۀ ادامۀ تحصیل؛ که می خواهم نقش خودم را در این سه مسأله روشن کنم....
-
آنچه بر من گذشت 68
4 خرداد 1397 12:22
دامنۀ زندگینامه قسمت 68. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. از خاطرات پُرمخاطرات و ریزریز سختی های جبهه کردستان عبور می کنم و فعلاً از نقل آن می پرهیزم و وارد مرحلۀ بعدی زندگی ام می شوم. تا در وقت خود _اگر عمری باقی بود_ به فراخور بنویسم. نوروز 1368 پس از 10 ماه حضور مستمر در جبهه کردستان _مریوان_ به ساری برگشتم. دفعات قبل که...
-
آنچه بر من گذشت 67
2 خرداد 1397 12:40
زندگینامۀ من پست 6434 قسمت 67. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. حالا تیرماه 1367 است. من در جبهۀ مریوانم. جنگ به نقطۀ اوجش رسیده. 29 تیر 1366 شورای امنیت سازمان ملل قطعنامۀ آتش بس 598 را تصویب کرده بود که امام آن را نپذیرفت. اما سرانجام یک سال بعد به دلایل و علل مختلف _که هنوز زوایای آن سرّی باقی مانده است_ در 27 تیر 1367...
-
آنچه بر من گذشت 66
21 اردیبهشت 1397 10:59
دامنۀ زندگینامه پست 6409 قسمت 66. به نام خدای آفرینندۀ آدمی . آری؛ به من گفت: « ابراهیم خودتو مهیا کن بری کیاسر. مسئول آنجا بشی ». روز می شمردم که کی می شود حکمم صادر شود و عازم شوم. سال 1367 را تا دو سه هفته ای طی کردم، دیدم نه! هیچ خبری نشده است. مشکوک شدم. چون این مدت را پیش خودِ رئیس نهادی که در آن اشتغال داشتم،...
-
آنچه بر من گذشت 65
14 اردیبهشت 1397 10:30
زندگینامۀ من قسمت 65. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. اولین مأموریتم را در دودانگه ساری پس از هشت ماه فعالیت رضایتبخش و اثرگذار _هم بر خودِ من و هم بر شاغلین ساختمان امام سجاد _ علیه السّلام _ و هم بر مردم مهماندوست منطقه_ با خوشی و خوبی به پایان بردم و به ساری بازگشتم. هر هفته، شنبه ها ، با ذوق و روحیه از میدان امام ساری...