به نام خدا
دامنهٔ کویر2، کویریات دامنه قسمت 108
داند او خاصیت هر جوهری
در بیانِ جوهرِ خود چون خری
که همی دانم یَجوز و لایَجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عَجوز
این روا و آن ناروا دانی ولیک
تو روا یا ناروایی بین تو نیک
قیمت هر کاله میدانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقی ست
سَعدها و نَحسها دانستهای
ننگری سَعدی تو یا ناشستهای
جان جمله علم ها اینست این
که بدانی من کیَم در یَومِ دین
آن اصولِ دین بدانستی ولیک
بنگر اندر اصل خود گر هست نیک
(مثنوی مولوی، دفتر سوم، بیت 2649 تا 2655)
دامنه : اشارۀ مولوی به انسان هایی ست که با آن که مدعی اند خیلی می داننداما به خود و خویشتن خود غفلت دارند.
===========
من در بخش هایی از زندگانی ام، با دو وبلاگم «دامنۀ دارابکلا» و «آلبوم دامنۀ دارابکلا» و وبلاگ های دیگرم، برای دامنه خوانان شریف پست های متعددی به اشتراک گذاشته ام و اینک چیزی نمانده که سال 1395 را نیز طی کنم و به درکِ حلول سال جدید 1396 برسم.
ان شاء الله دامنه خوانان شریف، در سلامت باشند و سال آیندۀ خورشیدی را، باز هم به دور خورشید بگردند و جَبهۀ خویش را بر سجدۀ ستایش و سپاس خدا سائش دهند و سلامت و معنویت بیابند. ایام خوب خدا همآره مستدام.
به تنظیم دامنه
پژوهش ها، مقالات، اسناد و یادداشت ها 55
دستنوشتۀ دامنه در دهۀ هشتاد در بارۀ «اِبن تیمیه»، مُبدع افراطی وهابیت و دشمن سرسخت شیعه و تصوُّف. عصاره و خلاصۀ اندیشه های ضدعقلی و خشک و قشری او در دستنوشته کاملاً آمده است
به تنظیم دامنه
پژوهش ها، مقالات، اسناد و یادداشت ها 54
و
نمونه هایی از دستنوشتۀ دامنه در ارائه به «جلسات جهان بینی و اصول اعتقادی دهۀ شصت تا دهۀ هفتاد دارابکلا» که به صورت ماهانه با رفقا برگزار می کردیم. به روح روانشاد یوسف رزاقی درود می فرستم که خانه اش مرکز اصلی این جلسات بود و بسیار هم بذل و بخشش داشت در برپا و برجا ماندن آن
به نام خدا
پژوهش ها، مقالات و یادداشت ها. قسمت 53
نمونه هایی از دستنوشتۀ دامنه در ارائه به «نشست های تحقیقات و مطالعات دهۀ 60 با رفقا در روستای دارابکلا بر مبنای آثار علما و دانشمندان شهیر» که شب های جمعه با رفقا برگزار می کردیم. روانشاد یوسف رزاقی بسیار بر این نشست ها اهمیت می داد و تلاش می نمود. محور بحث من در یکی از آن نشست ها «روان شناسی توده ها و تغییرات» بود
پست 27: به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت»، می پردازم به اولین مسافرتم به قم. و آن تصمیمی بود که پدرم و حاج آقاعلی شفیعی (شوهرعمه ام) گرفته بودند. آن دو که در کنار هم، هم رفیق بودند و هم فامیل؛ و نیز پدرم به درخواست پدرِ حاج آقاعلی در دعانویسی کمک کارشان شده بودند، آن روزها بر این نظر رسیده بودند که هر سال در نوروز، دو خانوادۀ به صورت جمعی و دربستی به قم بروند. ما ذوق زده ترین روزهای خوش مان را با همان تصمیم قشنگ شان و عملی کردن جدّی آن، به مدت شش هفت سال پی در پی، تجربه کردیم.
دامنه. سال 1356. عکاسی ساری
از نوروز سال 1355 تا نوروز سال 1361، دو خانوادۀ ما و آنها هر سال با ماشین سید اسحاق حاتمی و یا با ماشین سید حسین شفیعی (حاج سید کاظم) به قم می آمدیم و دو هفته تعطیلات را کامل در قم بودیم.
هم پدرم و هم حاج آقاعلی شفیعی _که هر دو خود از روحانیان قدیمی محل بودند و در قم طلبگی خوانده بودند_ فرزندان شان را به طلبگی فرستاده بودند و هر دو روحانی شده بودند و در قم مقیم بودند.
آق شفیع فرزند حاج آقاعلی که مدتی در حوزۀ نجف بود، به دلیل اخراج ایرانی ها از عراق، به قم بازگشته بود. شیخ وحدت هم که در قیام طلاب در 17 خرداد 13544 در فیضیه دستگیر، زندانی و سپس فراری شده بود، به صورت مخفی و پوششی (گاه در مشهد و گاهی در قم) زندگی می کرد. و ما در نوروز سال 1355 که به قم آمده بودیم، این شیوه مخفی با لباس مبدل غیرروحانی وی را لمس کرده بودیم.
من همان سال بود که در کتابخانه اش رُمان سیاسی «خرمگس» را دیده و تورُّقش کرده بودم؛ ولی هیچ از آن نفهمیده بودم؛ حتی در تلفظ عنوانِ خرمگس، هم غلط می خواندم. یعنی می خواندم خرَم گِس! چون با آن سنّ نوجوانی تصوّرم این بوده که کتاب که نباید نامش مگس! یا خرمگس! باشد.
بر هر حال، بعدها که بزرگ تر شدم و با آثار سقرط حکیم آشنا، دریافتم او هم در آن عصر باستان، برای رسیدن به وضع مطلوب و مبارزه با وضع موجود جامعه ی خود، خود را «خرمگس» می خواند. مثل نام همینِ رُمان. یعنی سقراط، کارش را بیدارکردن خُفتگان می دانست. منِ دامنه، نمی دانم آیا او یعنی سقراط با وِزوز در گوش جوانان، بیدارگری می کرده یا با گاز و نیش بر شاهان!