آنچه بر من گذشت

زندگینامه‌ی من ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

آنچه بر من گذشت

زندگینامه‌ی من ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

زندگینامه‌ی من ۸۲

به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی زمستان ۴۲ به دنیا آمدم ... از آن سال تا امسال تابستان ۹۹، فقط دو سه سال آغاز زندگی‌ام -که در قنداق و گهواره بودم و از پستان، شیر می‌مکیدم- از محرّم و امام حسین (ع) درک و حسّی نداشتم. شاید -و لابُد- همان دو سه سال هم، مادرم روح و روانِ مرا با رسیدنِ محرّم‌ها، با بُردن به مجالس روضه و عزاداری‌ها، با نام مقدس اباعبدالله (ع) آغشته و بیمه می‌کرد. حالتی از وضعیت، که برای مثل و مانندِ من برای همه‌ی کودکان دیارمان رخ داد و همچنان می‌دهد.


سالی که دنیا آمدم همان سالِ سرنوشت بود که امام خمینی رهبر خردمند و بی‌همتای نهضت اسلامی، سخنرانی تاریخی‌اش علیه‌ی بنیادِ رژیم شاهنشاهی را آن‌هم در روز عاشورا (۱۳ خرداد ۱۳۴۲) در قم انجام دادند و عملاً انقلاب علیه‌ی شاه را وارد مرحله‌ی نوین کردند. در واقع نهضت ایران از محرم خط می‌گرفت.


شاید آن هنگام که امام با یارانِ قلیل و اندک، مواجه و مورد طعنه و کینه و سُخره‌ی این و آن قرار گرفته بود، فرموده بود یاران من در گهواره هستند، شامل من هم می‌شد. گویا شده بود. هم سال ۵۶ و ۵۷ در اوج‌گیری انقلاب که از قضا آن هم ماه محرم بود و هم از سال ۵۹ تا ۶۷ در هشت سال دفاع مقدس با کمترین لبیکم، به یاریِ امامم شتافتم که رهبری‌اش را به مقتدا و مولایش، آموزگار واقعه‌ی کربلا و الگوی همه‌ی واقعه‌های هم‌گونه‌ی عاشورا، یعنی آقا امام حسین (ع) مدیون و مقروض بود.


نمی‌دانم گویا از سه چهار سالگی پایم به تکیه باز شد و سپس به مسجد. یادم است روز عاشورا از یزید -که مرحوم فیضی آن نقش را ایفا می‌کرد- می‌ترسیدم و وقتی او را در آن لباس و شلّاق بر روی اسب، می‌دیدم به پشت دیوار انبار نفت در تکیه‌پیش قایّم می‌شدم و پنهانی از دور و از کُنج جِرز آجر، او را می‌پایدم و وقتی می‌دیدم تا چه اندازه بی‌مروّت و شقی‌ست، پیش خود علیه‌اش با لغت‌های خاص! رَجَز می‌خواندم و ناسزا می‌فرستادم! چون با بی‌رحمیِ تمام، بر پشت و صورت اسیران -که دختران خُردسالِ گریان بودند- شلّاق می‌نواخت.



عاشورای سال ۱۳۹۶ در  داراب‌کلا

جعفر مؤذّن غلامی در نقش شمر

عکاس: جناب یک دوست


بعدها که بزرگ‌تر شدم خیالم را اصلاح کردم و حالی‌ام شد اون یزید نیست، یزید در کربلا نبود، در شام (=سوریه‌ی امروزی) بر تختِ سلطنت جَور و شَرابش بود که فرمان داده بود با امام حسین (ع) بجنگند. او شمربن ذی‌الجوشن است که مرحوم شیخ حسین ملایی مشهور به «شخ‌حوسِن‌یزید»، و مرحوم فیضی و اینک درین سال‌ها جعفر مؤذّن غلامی در جلد آن می‌رفتند و اخلاق کریه و رفتار قبیح او را در یوم عاشورا به نمایش می‌گذاشته و می‌گذارند تا مردم و مؤمنان، شِمّه‌ای با گوشه‌هایی از قساوت و جهالت اَشقیا نسبت به خاندان رسالت و امامت، اهلبیت عصمت و طهارت (ع) آشنا شوند.


همان آشنایی‌ها و همین اُنس و آشتی‌ها، دین را بیمه کرد و دیندار را بیمه‌تر. از آن سال ۶۱ هجرت که واقعه در دشت تفتیده‌ی کربلا رخ داد تا امسال که ۱۳۸۱ سال از عاشوراها و محرّم‌ها بر بشریت می‌گذرد، شیعیان و پیروان آن امام هم بیمه‌ی عاشورایند و هم بیمناکِ بازنماندن از آن. درود دایمی بر عاشورا و صاحب عاشورا و درود ابدی بر روح حضرت زینب کبرا (س) که اگر نبود کربلا در کربلا مانده بود!


با درکِ تاسوعا واردِ عاشورا می‌شویم. تاسوعا (=نُهم) زمانِ شناخت یاران امام حسین (ع) بود برای ورود آگاهانه و رشیدانه به عاشورا (=دهم) و ما همچنان بیمه‌ی نهم و دهم هستیم؛ تاسوعا را مقدمه‌ی عاشورا می‌کنیم تا شناخت در کنار عرفان و عشق بنشیند.

دامنه‌ی‌دوم‌داراب‌کلا